برف را دوست دارم
وسکوت اندیشه ای را
که باخود بهاری را در آغوش عشق می پرورد
و شکوفه های امید را
و پیوند دستانی را برای یکی شدن
و تورا که می آفرینی ..
احساس یاری را
وتولدی را برای باریکه ای نور
وصدای تو را
صدای ساز دلم را ...
برای به امید باروری که کوک می شود
شاید ماهور بتراود از نیلبکی که هماره با خود دارم
مضراب پلک های نگاه هایم
وهمنوازی هایش را
با نیلبک وساز شکسته ء دلم
تا تورا برای
چندمین بار بنوازد
گوش فرا دار
حزن تب آلودهمنوازی را.......
(مجید)